کتاب زن بودن رویکردی استثنایی نسبت به زنانگی ترسیم میکند. به زنان چهارچوب ذهنی صحیحی برای پیوند خوردن با مرد میدهد و به تفاوتهای روانشناسانه و بیولوژیکی میان جنسیتها میپردازد و حاوی مباحثی است که مخاطب آن فقط زنان نیستند، آگاهی تمامی زنان و مردان از مباحث این کتاب ضرورت امروز زیستن است.
مقدمه مؤلف
زن بودن چیزی به مراتب بیش از مؤنث بودن است. زنانگی در طول اعصار همواره پیچیده در رمز و راز بوده است، چنانکه این رازآلودگی حتی در میان عالمان و دانشمندان نیز مسحور و متحیر کننده است.
میگویند زیگموند فروید در اواخر زندگیاش از پاسخگویی به این پرسش که «زنان چه میخواهند؟» مأیوس شد.
در سال ۱۹۳۲، یکی از شاگردانش به نام سی. جی. یونگ مینویسد:
«در میان پیشگامان، این نتیجه که مردان عملاٌ هیچ درکی از روانشناسی زنان چنانکه هست ندارند.
امری مسلم و قطعی است ولی مایه شگفتی بیشتر پیبردن به این نکته است زنان هم خود را نمیشناسند».
کتاب زن بودن نوشتۀ تونی گرنت با ترجمۀ فروزان گنجی زاده
شاید روانشناسی جنس مؤنث همواره به گونهای مبهم و به عبارتی هم برای زنان و هم مردان به صورت یک راز باقی بماند.
ولی یک چیز قطعی است که و آن اینکه در دهه گذشته، آگاهی زنان دگرگون شده است.
در طول تاریخ هرگز زنان تا این اندازه از خودشان، از مردانشان و از زندگی توقع نداشتهاند.
«صاحب همه چیز شدن» امروزه به صورت موازین اخلاقی حاکم و انتظارات زن متجدد درآمده است.
زن بودن در قرن بیستم، به نظر بازی کاملا جدیدی میرسد، مگر نه؟
با وجود تلاش ما جهت دو جنسی شدن، آیا ممکن است جوهر زنانگی، یا به عبارتی تفاوت اصلی میان دو جنس – که
همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت – همچنان باقی بماند؟
چند سال پیش، اقدام به مطالعه اصولی و منظمی درباره روانشناسی زنان کردم.
در پی یافتن نظریهای که بیان کند زن بودن به چه معنایی است، آثار مکتوب را زیر و رو کردم…